کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

خاطرات مسافرت به شمال

خوب خوشگل مامان ما بالاخره برگشتیم و من می خوام برات از کارها و اتفاقهایی که افتاده بنویسم بیست و هشتم مرداد آخرین روز توی خونمون، طبق معمول تا ظهر خوابیده بودی چمدونها که از روز قبل کاملا بسته شده بود من فقط ناهار و برای توی راه آماده کردم و ساعت 1 بود که به سمت بندرعباس راه افتادیم ، خداروشکر وقتی توی جاده ایم اینگار می فهمی که زیاد نمیشه از صندلیت بیرون بیای می گیری می شینی و من سرگرمت می کنم ، شایدم ماشین کمی گیجت می کنه و دوست داری خودت بشینی خوب ساعت 4 رسیدیم فرودگاه و ساعت 7 پرواز داشتیم تو دیگه خسته شده بودی ولی نمی تونستی بخوابی چون جای مناسبی برای خواب نبود ، بردمت تو نمازخونه و تو مهر و سجاده و دیدی و شروع کردی لباتو به هم...
28 آبان 1392

ماشین شارژی کیارشی + نگن نگن

سلام خوشگل مامان بالاخره تو هم مالک یه ماشین خوشگل شدی مبارکت باشه عزیزم ماشین خوشگلت یه ماشین روبازه و دو دره رنگش هم متالیک مشکیه با چند تیکه که قرمزه و با مشکی خوب جور در اومده در واقع مثل ماشین مامانی می مونه حالا برای من مدل پراید عهد بوق برای شما روباز و مدل بالا ای قربونت برم شیرینم ایشالله در آینده یه دونه واقعی شو با پولهای خودت بخری و اینقدر پول داشته باشی که چنین ماشینی و فقط برای جاهای تفریحی ات استفاده کنی   اوبا  ما کوچولوی مامان وقتی رفتیم داخل مغازه و تو اونجا ماشین و موتورهای خوشگلو دیدی خیلی ذوق داشتی و دوست داشتی با همشون ور بری تا اینکه ما به آقای فروشنده گفتیم اون مدل و بیاره پایین تا ببینیم...
7 آبان 1392

کوتاهی مو کیارشی

سلام خوشگل مامان اگه بدونی چقدر ناناز شدی شدی هلوی پوست کنده خوردنی خوشگل اوبا مای کوچک بیا و ببین دیگه روز پنج شنبه یعنی روز عید غدیر خم من دیگه صبرم تموم شد و داخل حمام چند تا روزنامه پهن کردم و مدادرنگی و مازیکی که برات خریده بودم با چند تا ورق سفید اوردم و بابات هم صدا کردم و اومد تورو با اون سرگرم کرد منم مشغول کوتاه کردن فرهای موهات شدم یعنی وقتی موهاتو کوتاه کردم دیگه هیچ پیچی توی موهات نبود و شدی خوشگل مامان و یه کم شبیه او...بامای خودمون شدی ، اون فرمانروای کل دنیاست تو هم معنی اسمت بهش نزدیکه فرمانروای تابناک یا پادشاه عادل دیگه بعضی اوقات صدات می کنم اوباما کوچولو آخی چقدر ناز شدی عزیز دل مامان ، دست خودم درد...
4 آبان 1392
1